پارت هشتاد و چهارم :

جوابی نداد. انتظار هم نداشتم که جواب دهد به سمتش رفته و کنارش دراز کشیدم.
- خوبی؟
سرش را تکان داد که دستم را بالا آوردم و دور شانه‌اش حلقه کردم.
- خوب نیستی! نمیخوای بزنی زیرش؟ به خدا همه جوره پشتتم.
سرش را منفی تکان داد و در آغوشم چرخید و بغضش روی قفسه سینه‌ام شکست.
- گریه نکن خواهری.
عصب به عصب مغزم از این درد زیاد ترکیده بود. هیچ کلمه‌ای نمیتوانست وخامت حالم را

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۱۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • جیم

    10

    خیلی خیلی عالیه واقعا قلم پخته ای دارید امیدوارم سوگند هم عشق رو تجربه کنه

    ۱۲ ماه پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    عزیزم❤️‍🔥💫 مرسی جانم ایشالله 🤝🙂

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.